با تو غزل ستاره ها نورانیست
دل در قفس نگاه تو زندانیست
نگذر زبهار کوچه باغ احساس
چون بی تو تمام لحظه ها بارانیست
درحسرت چشم تو دل ماه شکست
چشمان هزار غنچه در راه شکست
تو رفتی و بعد تو دلم مثل بلور
افتاد زبرج شوق و ناگاه شکست
بیا مثل مرغان اشفته هجرت کنیم
افق را به مهمانی پونه دعوت کنیم
بیا مثل پروانه های غریب نیاز
به مهتاب شبهای تنهایی عادت کنیم
کنار اشنایی تو اشیانه میکنم
فضای اشیانه را پر از ترانه میکنم
کسی سوال میکند به خاطر چه زنده ای؟
و من برای زندگی تو را بهانه میکنم
ای کاش گل بودی و من از باغها میچیدمت
یاکه طلوعی بودی و از پنجره میدیدمت
ای کاش چشمانت ضریحی داشت چون رنگین کمان
هر وقت باران میگرفت از دور میبوسیدمت
بعد تو تمام شاپرک ها رفتند
از خواب نسیم قاصدک ها رفتند
بعد تو تمام نغمه های ابی
از شهر قشنگ نی لبکها رفتند
در حادثه بهاری چشمانت
در سایه ی ارغوانی مژگانت
بگذار که جا بماند این روح غریب
در بین اشاره های بی پایانت
نظرات شما عزیزان: